وقتی به آینده نگاه می‌کنم تصویر مبهمی می‌بینم، چرا که آینده هنوز اتفاق نیافتده و ما تقریبا هر روز اتفاقات غیر قابل پیش‌بینی‌ای را تجربه می‌کنیم. به عنوان مثال چه کسی فکر می‌کرد یک هواپیما که تقریبا هر روز در حال سفر بود به ناگهان توسط موشکی متلاشی شود. و یا انسان‌هایی که هر روز و در همسایگی ما زندگی می‌کنند، توسط ویروسی زیرک جان خود را از دست دهند.

۲۰ سال قبل

لحظه‌ای از کودکی خود را به یاد دارم که قدّم به میز آینه‌ی خانه نمی‌رسید و بر روی سر پنجه‌ پاهایم خود را در آینه دیدم. در آن لحظه به این سوال فکر کردم که وقتی بزرگ شدم چه شکلی خواهم شد؟». آن روزها به یاد دارم که تا زانوی امروز خود ارتفاع داشتم و دنیای خانه برام چه دنیای کشف ناشدنی و زیبایی بود. سقف‌ها عمق داشتند، خانواده جوان بود و با شوق و اشتیاق و گرمی به دیدار هم می‌رفتیم. اما حالا بیست سال از آن روز که خود را در آینه دیدم می‌گذرد و امروز دنیای خانه برایم بسیار تکراری و کوچک است. و دیگر آن شوق‌ها و گرمی‌ها به مانند قبل وجود ندارد. به نظرتان شاید همه فراموش کردیم که چگونه بوده‌ایم یا این دست قدرتمند زمان است که ما را به این نقطه رسانید؟

۲۰ سال بعد

این بار به دعوت دوستان خوبم نویسنده بلاگ خفگی» و رفیقِ نیمه راه»، مفتخر شدم تا دوباره به آینه‌ی آینده نگاه کنم. این بار دیگر کودکی خردسال نیستم و به دنبال سوالاتی بیشتر از خود هستم:

  • این که دنیای من ممکن است چه تغییری کند؟
  • خواسته‌های من چه تغییری کنند؟
  • به کجا خواهم رسید .
  • چه احتمالاتی بر سر راه من وجود دارد
  • چه شکلی خواهم شد;
  • چه بر سر کشورم و خانواده‌ام می‌آید؟
  • و .

وقتی صحبت از آینده می‌شود، بیشتر به یاد فیلم‌های علمی تخیلی می‌افتادم و یکی از آن فیلم‌ها مجموعه‌ی Blade Runner» است.این فیلم به صورت خلاصه نگاهی به آینده و تغییرات انسانی می‌اندازد و در قسمت دوم آن نقل قول جالبی وجود دارد که به عقیده‌ی من نسبت به اتفاقات آینده‌ی بسیار نزدیک است:

مردن برای نتیجه‌ی درست، انسانی‌ترین کاری است که ما می‌توانیم انجام دهیم. blade runner»

این دیدگاه در فرهنگ ما با نام شهادت وجود دارد و به انسان‌هایی که در راه خدا که راه راستی است جان خود را می‌دهند، شهید می‌گوییم. اما دیدگاه من نسبت به نتیجه‌ی درست، چیزی است که خود به آن اعتقاد دارم و آن را درست می‌دانم و بر اثر مکاشفات و تفکرات خود به آن‌ها دست یافتم. این که در راه تفکرات و اعتقادات خود بمیرم، زیباترین آرزوی من است.

می‌دانم که همه‌ی ما خواهیم مرد و بعضی‌ها ممکن است بر اثر پیری و ضعف بدنی بمیرند، بعضی‌ها حوادث ناخواسته و بعضی‌ها هم خودخواسته بمیرند. شاید به این فکر کنید که فردی با اطلاع از این که می‌داند کشته می‌شود، اما آن کار را انجام می‌دهد، در حقیقت خودکشی می‌کند اما زمان این را ثابت کرده است که این افراد در بین انسان‌ها محبوب‌تر و در یادها ماندگارتر هستند، چرا که این همان انسانیت است. چیزی که می‌خواهم این است که دوست ندارم ناخواسته بمیرم».


سناریو اول

در این سناریو می‌خوام مثبت‌اندیش باشم. به نظرم در ۲۰ سال آینده جهان بسیار پیشرفت می‌کند و دیگر دست از زمین برداشته و منابع خود را از خارج از سیاره زمین برداشت می‌کند و بیشتر به فکر زمین و سلامت آن خواهد بود و دیگر رقابت‌های فضایی رخ می‌دهد. کشور ما آزاد خواهد بود و فرصت‌های زندگی برای مردم بیشتر خواهد شد و من هم تبدیل به یک برنامه‌نویس بزرگ در تاریخ جهان می‌شوم که در لبه‌های علم و فناوری، انسان‌ها را به عصر جدیدی هدایت می‌کنم.


سناریو دوم

دنیا بر اثر ناتوانی در درمان بیماری‌هایی همچون کرونا و آیندگان آن، تبدیل به جامعه‌ای چند دسته خواهد شد و کشورهایی که توان مالی و علمی حل ین مشکلات را دارند از بقیه کشورها پیشی خواهند گرفت و نجات پیدا خواهند کرد و به احتمال زیاد کشور ما هم ناتوان از حل این موضوع به ورشکستگی خود ادامه داده و من هم برای به دست آوردن لقمه‌ای بیشتر از نان به صورت ناخواسته‌ای جان خواهم داد .


سناریو سوم

جنگ رخ می‌دهد و یا بر اثر گرسنگی و یا در حال مبارزه جان خواهم داد. و بقیه‌ی جهان برایم هیچ اهمیتی ندارد .


سناریو چهارم

زندگی معمولی و ساده‌ای پیش‌ خواهم گرفت، سر کار ثابتی می‌روم، یا از زندگی خسته می‌شوم و یا زندگی از من و دنیا به حالت معمول خود ادامه پیدا می‌کند.


سناریو پنجم

بر اثر تغییرات و مبارزات مدنی جان خواهم داد ولی آینده‌ی زیبایی را برای کشورم و جهانم می‌بینم .


سناریو ششم

آرزوها و ایده‌‌های عجیبم را با پافشاری ادامه می‌دهم و روزی همچون فردوسی بعد از ۲۰ یا ۳۰ سال نتیجه‌ی بزرگی از خود به جای می‌گذارم و از زنده بودن خود خرسندم.


سناریو هفتم

ازدواج می‌کنم و زندگی خود را وقف نسل بعدی و آیندگان خواهم کرد .


سناریو هشتم

به صورت ناخواسته‌ای قبل از رسیدن به ۲۰ سال بعد خواهم مرد و مرگ عزیزانم را خواهم دید .


دعوتنامه

این‌ها تفکرات من پیرامون آینده بود و تشکر می‌کنم از دوستانم که من را به این چالش دعوت کردند و به رسم ادامه‌ی این کار شایسته، از همه‌ی خوانندگان این مطلب دعوت می‌کنم، که اگر وبلاگ دارید، پستی پیرامون آینده بنویسد و یا در کامنت‌های این پست، نظر خود را در مورد آینده و اتفاقات آن با بقیه دوستان به اشتراک بگذارید. اما به صورت خاص نیز از چند نفر از دوستان وبلاگ‌نویس نیز دعوت می‌کنم، در این چالش شرکت کنند، وبلاگ‌های:


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها